Herodotos Met 91.8.jpg

بدترین شکنجه برای انسان این است که : از فساد همه چیز آگاه باشد و بر اصلاح هیچ چیز قادر نباشد !

 

نام -----هرودوت

متولد -----هالیکارناس ----484 پیش از میلاد

مرگ -----425 پیش از میلاد در سن 60 سالگی در تروئی

نام پدر -----لیخسس

نام مادر ------دریو

نام برادرش ----تئودوروس

نام عمو یا عمو زاده اش -----پانیاسیس

هرودوت نخستین تاریخ نگار یونانی زبان بود . در سال 444 پیش از میلاد به تروئی مهاجرت کرد احتمال در گذشتش هم همان جا بوده است .

او در هالیکارناس بخشی از امپراتوری ایران در زمان داریوش هخامنش به دنیا آمد .

زادگاهش تحت استیلای ایران بود از این رو با فرهنگ ایرانی نیز آشنا شد .

نام پدر و مادرش ریشه ی یونانی ندارد و منحصر به فرد به نظر میرسد . جرج سارتن یک بلژیکی که پدر علم به حساب میاید در این مورد میگوید :

احتمال میدهد که نامهای پدر و مادرش نامهای شرقی باشند که کم و بیش رنگ یونانی به خود گرفته است .

که اگر چنین باشد هرودوت را میتوان شرقی یا دست کم نیمه شرقی دانست .

پلو تارک تاریخ نگار هم او را بیگانه پرست معرفی کرده است .

 و یک علت دیگر برای این نظر این که :

در زمان هرودوت چیزی به اسم قوم و احد یونانی وجود نداشت و جهان هنوز اسکندر مقدونی و رومی ها را به خود ندیده بود و این چیزی بود که پلوتارک و نویسندگان معاصر وی یا بعد از وی نمتوانستند آن را درک کنند .

ناگفته نماند که :

بخش مهمی از تاریخ ایران باستان به کمک نوشته های او شناخته شده است .

از نظر مذهبی به خدایان و الهه های یونانی اعتقاد داشت و مشیت الهی را حاکم بر تاریخ میدانست .

اطلاعات زندگیش بر گرفته از دو مقاله ی دانش نامه ی بیزانسی سودا گرفته این اطلاعات هم بر پایه ی این منبع است .

از اثرهای برجسته اش میتوان به تاریخ هرودوت اشاره کرد .

عمویش هم شاعر و سیاست پیشه بود .

نام هرودوت در زبان یونانی هرودوئوس به معنای آفریده و داده ی هوا خوانده میشود .

کتاب تواریخ او هنوز تا زمان ما باقی مانده است او خانواده ی ثروتمندی داشت اما به علت اوضاع نابسامان شهر و برخی علل سیاسی ترک وطن

کرد و به جزیره ی ساموس در یونان میرود . این جزیره در سواحل آسیای صغیر واقع شده است .

در دوره رئسانس کتاب تواریخش را به 9 کتاب با فصل های مختلف تقسیم کردند و هر یک را به نام یک میوز خواندند .

 هرودت میگوید به دستور کمبوجیه قاضی ای را که رشوه گرفته بود پوست کندند و با آن بندهائی چرمی ساخته و بر صندلی قاضی کشیدند . تا پسر او که قاضی بعدی شد خیانت و جزای پدرش را فراموش نکند !.