سَماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و آوای گوش‌نواز است.

در اصطلاح صوفیان سماع به معنی خواندن آواز یا ترانه ی عرفانی  توسط قوال یا قوالان (گاه همراه با نغمه ساز) و به وجد آمدن شنوندگان در مجالس «ذکر جلی» است.

 

از آنجا که این به وجدآمدن گاه به رقص و دست افشانی می‌انجامد، تقلیبا به مجموعه قوالی، نغمه ساز، به وجد آمدن و رقص، سماع گفته می‌شود.

 

سماع در لغت در معنای شنیدن، رقص و وجد است و در اصطلاح بر آوازی اطلاق می‌شود که حال شنونده را منقلب گرداند؛

                                   صائب تبریزی می‌فرماید:

عشق، ذرات جهان را در سماع آورده‌است / چون سپند، افسردگان را کارفرما آتش است

منبع این سماع چیزی جز عشق نباید باشد؛ عشقی که همچون آتش زبانه می‌کشد و انسان نمی‌تواند در برابر آن ایستادگی کند،

بنابراین در آن ذوب می‌شود و به فنا می‌رسد؛

ابوسعید ابوالخیر، از عارفان بزرگ قرن ۵ ق/۱۱م نیز می‌گوید:

صوفی به سماع دست از آن افشاند/ تا آتش دل به حیلتی بنشاند عاقل داند که دایه گهواره طفل/ از بهر سکوت طفل می‌جنباند

از این رو صوفیان توجه ویژه‌ای به سماع داشتند و حتی آن را غذای جان و دوای دل عاشق سالک، نام نهادند.

 

سماع در اصطلاح صوفیه گوش دل فروداشتن به اشعار و الحان و نغمه‌ها و آهنگ‌های موزون است، در حال جذبه و بی خودی.

جواد نور بخش

سماع را دعوت حق خوانند، و حقیقت سماع را بیداری دل دانند و توجه آن را به سوی حق انگارند. 

سماع پیش از اسلام اطلاعی در دست نیست ولی مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای خداوند ریشه ی تاریخی و اساطیری دارد .

از  تورات آیاتی به سماع داوود نبی اشاره شده است که :

به حضور خداوند جست  و خیز در رقص میکرد .

در انجیل نیز به رقص سماع  اشاره شده است .

پس از اسلام تا سال 245 هجری اثری از سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمیخورد .