جهانگرد بلند آوازه  مارکوپولو

جهانگرد بلند آوازه ایتالیایى در 15سپتامبر سال 1254م به دنیا آمد.زمان و مکان دقیق زاده شدن مارکوپولو نامشخص است و بیشتر نظرات امروزی بر پایهٔ حدس و گمان است. یکی از جاهایی که احتمال آن می‌رود محل به دنیا آمدن او باشد، یکی از شهرهای ونیز به نام "سن جیووانی کریسوستومو" است.  پدر مارکو، "نیکلاس پولو" تاجر بود که بیشتر با خاورمیانه در تجارت بود و از این راه به اعتبار و ثروت زیادی رسیده بود. پیش از تولد مارکو، نیکلاس و برادرش مافئو (پدر و عموی مارکو) به یک سفر تجاری رفته بودند. در سال ۱۲۶۰ آن دو در قسطنطنیه ساکن بودند، هنگامی که توانستند پیشبینی کنند که قرار است وضعیت سیاسی تغییر کند بی درنگ تمام دارایی خود را تبدیل به پول کردند و از آن منطقه گریختند.
دراین میان مادر مارکو نیز از دنیا می‌رود و او به ناچار پیش عمو و عمه اش بزرگ می‌شود. مارکو به خوبی آموزش می‌بیند و راه و رسم تجارت، پول خارجی، ارزیابی شرایط و چگونگی نگهداری و در دست گیری کشتی‌های باری را به خوبی فرا می‌گیرد.


توصیفش از ایران

در سفرنامهٔ مارکو پولو، سیزده صفحه ا  به یران اختصاص دارد، اما همین توصیف‌های کوتاهش از ایران، نکات بسیاری از حیات اجتماعی ایران را روشن می‌کند.

شهر توریز (تبریز)نخستین شهر بزرگ منطقه است که مارکو پولو از آن دیدن می‌کند، مارکو شهر تبریز را به نام کهن و رایج آن روز «توریز» می‌خواند. او این شهر را ناحیه ای از عراق عجم می‌پندارد که دارای قلاع بزرگ و مرکز تجارت و هنر در آن منطقه است. همچنین یادآور می‌شود که «شهر موقعیتی عالی دارد» و کالاهای تجارتی بسیاری از «هندوستان، بغداد، موصل، هرمز» و دیگر نواحی به آنجا وارد می‌شود..

در بند سی و یکم سفرنامه، او شرح می‌دهد که تصادفاً به قلعه‌ای بر می‌خورد که به «قلعهٔ آتش‌پرستان» معروف بوده است. با توجه به اینکه در نواحی مرکزی ایران، زرتشتیان ایران سکونت دارند، چنین برمی‌آید که مارکو با برخی از پیروان زرتشت ملاقات کرده‌است. و در بند سی و دوم نیز به ادامهٔ همین مطلب می‌پردازد و این‌که ایرانیان همواره کوشش می‌کردند تا آتش مقدس را روشن نگاه دارند.

مارکو در بند سی و چهارم، شهر یزد را بزرگ، زیبا و پر رونق توصیف می‌کند، بویژه پارچه‌های ابریشمی موسوم به «یزدی» نزد بازرگانان شهرت فراوانی داشته‌است. مارکو وسعت منطقهٔ یزد را «هفت روز راه‌پیمایی» دانسته و خود نیز ظرف همین مدت به قلمرو کرمان رسیده است. نخلستان‌های زیاد و وجود شکار مانند بلدرچین و کبک برای مارکو بسیار جالب بوده‌است. یزد در آن ایام از شهرهای مشهور و از حیث بازرگانی بسیار پر رونق بوده‌است.

در توصیف کرمان، وی به حکومت تاتارها اشاره می‌کند و این سرزمین را مرکز سنگ‌های قیمتی مانند فیروزه و سنگهای صنعتی مانند آهن می‌داند. علاوه بر آن زنان هنرمند کرمانی در نقش آفرینی پارچه‌های ابریشمی و تولید صنایع دیگر دستی نقش فعال خود را داشته‌اند. در این منطقه نیز پرندگانی مانند شاهین و کبک مورد توجه مارکو قرار گرفته‌است

بند سی و هفتم به هرمز اختصاص دارد. دشت هرمز و رودخانه میناب را مارکو منطقهٔ سرسبز و پر میوه‌ای می‌داند که بسیار متنوع است. هرمز که ناحیه‌ای قدیمی است، محل دادوستد بازرگانان خلیج فارس و کیش بوده‌است. مار کوپولو به موقعیت بندری هرمز و رونق آن در رابطه با تجار هندی اشاره می‌کند، کشتی‌های بزرگ مملو از ادویه و مروارید این منطقه بین عامهٔ مردم به «شهر دقیانوس» معروف است و امروزه نیز خرابه‌های آن را در بخش شمالی جیرفت دانسته‌اند. علاوه بر آن مارکو به صنعت کشتی‌سازی ایران در آن ایام اشاره می‌کند و شیوهٔ ساخت آن را مورد انتقاد قرار می‌دهد و قیر اندود نکردن کشتی‌ها را از معایب آن می‌داند زیرا که بسیاری از آنها غرق می‌شده‌اند. نکتهٔ جالب دیگری که مار کوپولو به آن اشاره می‌کند، بادهای گرم موسمی و گاه کشندهٔ این منطقه‌است.

مارکو پولو هنگام گذشتن از دشت کویر برای اولین‌بار با قنات مواجه می‌شود و از آن به عنوان رودی یاد می‌کند که در مسیر آن غارهایی کنده شده و آب، گاه در بستری زمینی و گاه زیرزمینی جاری می‌شود.



در سال ۱۳۲۳ پولو را به‌دلیل بیماری بستری کردند. او در ۹ ژانویهٔ ۱۳۲۴ با وجود تلاش پزشکان برای درمانش، از دنیا رفت. همسر و سه دختر او به عنوان اجراکنندگان وصیت‌نامه تعیین شدند. طبق قانون آن دوران، بخشی از دارایی پولو به کلیسا می‌رسید. پولو این مطلب را پذیرفته بود و خواسته بود که علاوه بر آن در آینده هم مقداری پول به کلیسای سن لورنزو، جایی که قرار است او در آن به خاک سپرده شود، پرداخت شود. همچنین او برده‌ای از قوم تاتار را که از آسیا با خود به ونیز آورده بود، آزاد کرد.