Image result for ‫عکس زلزله تهران‬‎

تهران وزلزله

وقتی که زلزله اتفاق افتاد . ما در خانه دور هم جمع بودیم وفکر شب یلدا بودیم که چه کنیم ؟ کجا بریم ؟

میخواستیم شب یلدا امسال برایمان همچون قدیم خاطره برانگیز باشه ........میخواستیم خاطرات گذشته برای یک بار هم که شده تکرار بشه و برایمان شب به یاد ماندنی

را ورق بزند .

همینطور که داشتیم نقشه شب یلدا را میکشیدیم  به ناگهان .................

خدای من باورم نمیشد ---------باورم نمیشد

داشتم یک پست میگذاشتم و مشغول حرف زدن بودم که یکباره تکانی  میز خورد فکر کردم برادرم است

رو به او کردم و گفتم :

نزن به میز دارم تایپ میکنم . در جواب گفت : من نبودم

به یک باره از جا پرید و گفت زلزله است  زلزله

زلزله  نه بابا زلزله کجا بود .بپر بیرون بپر    بپررررررررررر

برگشنتم دیدم تمام لوستر های خانه داشتند تکان میخوردند . رنگه پرید سریع آماده رفتن پائین شدیم .


از پنجره به بیرون نگاه کردم تمام مردم بیرون بودند.

خدا خدا میکردم پام به زمین برسه ما طبقه ششم بودیم . به سرعت برق و باد خودمان را به بیرون از خانه رساندیم

همه وحشت زده بودند . از پیر و جوان به خیابانها ریختند .خلاصه وضع آشفته ای بود . این همه ترافیک اونم یهوئی ........باور کردنی نبود


خدای من مردم  از قبل زمزمه های تهران زلزله میشود را از رسانه ها شنیده بودند همه وحشت زده بودند .

آماده باش برای تمامی منطقه ی غرب تهران  بود ....

خدایا مانده بودیم و سوالی که از خود میپرسیدیم :

چه کنیم --؟؟؟!!!---------------کجا بریم ؟؟؟

که سیل تلفن به طرفمان سرازیر شد . شماها سالمید ؟ حالتون خوبه ؟ تلفن پشت تلفن تلفن پشت تلفن


تا این که مادر بزرگم زنگ زد و گفت :

مادر پاشید بیائید این جا که اگر اتفاقی افتاد واسه هممون بیفته و دلواپس کسی نباشیم ..

فکر بدی نبود .بهتره همه دور هم جمع شویم . اما چه طوری؟ با این ترافیک ما صبح آن جا  میرسیم

زنگ زدیم به مادر بزرگم و گفتیم مامان بزرگ خیلی ترافیک سنگینه ما تا بیاییم پیش شما صبح میشه ...

مامان بزرگم گفت ب: یائید مهم نیست چه قدر طول بکشه مهم اینه که همه پیش هم باشیم .


همه سراسیمه بیرون ریخته بودند و پناه به پارکها برده بودند . خیلی ها به دیوار تکیه زده بودند . خیلی ها دلواپس و نگران ...

وضعیتی پیش آمده بود به یک باره در تهران که تصورش هم ممکن نبود ....پدر بزرگها و مادر بزرگها را بچه هایشان لای پتو پیچیده بودند و فقط چشمهایشان معلوم بود .

خیلی از وضعی که پیش آمده بود ناراحت بودم بیشتر به خاطره آنهائی که پیر  بودند  و  توانائی نداشتند .

وحشت کرده بودند و دلواپس بچه هایشان گوئی در دلشان هزاران سوال بدون جواب داشتند ....سوالهائی که آخرش به  وبال بودن به اولادها ختم میشد ...

قشنگ این در چشمهایشان مشخص بود .و از چشمهایشان خیلی راحت میتوانستید  این مسئله را حس کنید ....

نوزادان بغل مادران و مادر هراسان ........همه بلاتکلیف ایستاده بودند و از هم میپرسیدند چی شد ؟ به یک باره چی شد ؟

آری تهران زلزله آمده بود ......

خیلی ها  وقتی صدا و سیما میگفت در تهران زلزله خواهد شد میگفتند :

دروغ میگند تهران زلزله میاد میخواهند مردم را بترسانند تا به شهر و دیارخود برگردند...

بلخره یک تکانی زلزله به تهران داد و مردم  فهمیدند که : نه انگار راستی راستی تهران داره زلزله میاد .

خلاصه ماشین را با چه مکافاتی از پارکینگ بیرون آوردیم  داشته باشید ببینید تو خود خیابان اصلی چه خبر بود ...


ترافیک سنگین و  قفل شدن ------------------شلوغ   شلوغ  شلوغ


پرسیدم ؟

شماها کجائید ؟ جواب داد ؟ ما دم در مسجد محلمون تو ماشین نشستیم . حواستون باشه پتو با خودتون بیارید هوا خیلی  سرده

ما پتو برداشته بودیم همیشه تو ماشین ما دو سه تا پتو ومسافرتی داشتیم .


خیلی شلوغ بود راه افتادیم . با اون ترافیکی که بوجود آمده بود بعد از یکی دو ساعت به خانه ی مادر بزرگ رسیدیم رفتیم پائین هر چه قدر زنگ زدیم کسی در را باز نکرد یک دفعه یادمان افتاد که مادر بزرگ گفته بود که ما روبرو مسجد هستیم راه افتادیم به طرف مسجد محل

تمام محل مادر بزرگم دم در مسجد ایستاده بودند همه به خودشان پتو پیچیده بودند . من فقط و فقط ناراحت پیر مردها و پیرزنها بودم که با وجودی که پتو به خود پیچیده بودند ولی مضطرب و نگران و لرزان بودند . مردم همه خانه ها را رها کرده بودند و بیرون آمده بودند .

وقتی پای جان در میان بیاد دیگر مال دنیا برای هیچ کس هیچ  ارزشی ندارد . این جاست که یاد مثل مادر بزرگم افتادم که میگفت به حسنت نناز به تبی بنده ----به مال نناز به شبی بند است

واقعا هیچ چیز برای هیچ کس در چنین مواقعی جز جانش  ارزشی ندارد . پس چرا بد باشیم وقتی این چنین است ؟

همه ی مردم داشتند راجب زلزله و لحظه ی وقوعش حرف میزدند .همه کنار هم ایستاده بودند راجب زلزله حرف میزدند .

مادر بزرگم و همه مردم که از ترس زلزله به خیابانها ریخته بودند همه میگفتند خدا به داده مردم کرمانشاه برسد اون دربدرها که حالا چندین روزه که گرفتار زلزله هستند اونم تو این هوای سرد . این جا این قدر سرده وای به حال آنها

خیلی ها معنای  دربدری را تازه داشتند کمی حس میکردند با این که فقط تهران لرزیده بود .

آن  شب را تا صبح در بیرون از خانه بسر بردیم تا این که صبح شد .

و از فردای آن روز هم هر شب یکی تا صبح بیدار میماند تا اگر دوباره زلزله آمد بقیه را بیدار کند .

تا دو سه روز باید آماده میبودیم     شاید باز زلزله بیاد

خدایا به مردم میهن اسلامیمان رحم کن و از بلایای

طبیعی محفوظشان نگه دار آمین