Image result for ‫عکس کفش‬‎

بار دیگر بهای قند و شکر 

رفت بالاتر از بهای دلار 


جای دیگر نمیتوان نوشید 

دست باید کشیدن از این کار 


دوش همسرم چنین گفتم 

که مکن دم تو چائی بسیار 


زآن که قند و شکر گران شده است 

جیب من هم تهی است از دینار 


ناگهان خشمگین شد و گفتا 

مکن این گفته را دگر تکرار


شکر و قند مرغ و گوشت ماهی

جملگی را بخر به خانه بیار 


ورنه با لنگه کفش یا کفگیر 

میفرستم  تو را به سوی مزار 


گفتم ای زن مگر نمی دانی 

این گرانی چه کرده با من زار 


گفت : گفتم بخر تو قند و شکر 

بیش از این بهر من بهانه میار 

َ

العرض هر چه گفتم او نشنید 

داشت بر گفته های خود اسرار


عاقبت گقتم ای خدای کریم 

راحتم کن زدست این کفتار


یا ببر فارغ خود از دنیا

یا سر از پیکر زنم بر دار !