سینوهه:

سینوهه شبی را به مستی کنارنیل  به خواب میرود . 

 صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه ی بردگی بریده شده بود را بالای سر خودش میبیند .

 

سینوهه در ابتدا میترسد اما :

وقتی به بی آزار بودن آن برده پی میبرد  با او هم کلام میشود .

برده از سینوهه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف طالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه باسواد بود . کتاب صوتی و پی دی اف _ سینوهه _ میکاوالتاری – انتشارات کتابهای ممنوعه ...  

جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند . 

سینوهه از برده سئوال میکند که :

چرا میخواهد  سرنوشت قبر این شخص را بداند ؟!

برده میگوید :

سالها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم .

 همسر زیبا و دختر جوانی داشتم .

مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود .

روزی صاحب این قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمینهای مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد .

سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم .

اکنون از کار معدن رها شده ام شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند ...


سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان )  میرود و قبر نوشته ی آن مرد را این گونه میخواند :

او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک میکرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرامیبخشد و هر گاه کسی مالی را مفقود مینمود  او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران میکرد و او اکنون نزد خدای بزرگ مصر ( آمون ) است و به سعادت ابدی رسیده است ...4


در اینئ هنگام برده شروع به گریه میکند و میگوید :

آیا او آنقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم ؟ درود خدایان بر او باد ...

ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش ...

سینوهه با تعجب از برده میپرسد که :

چرا غلیرغم این همه طلم و ستمی که بر تو روا شده باز هم فکر میکنی او انسان خوب و


 درستکاریست ؟!Image result for عکس سینوهه

برده میگوید :

وقتی خدایان بر قبر او این گونه نوشته اند من حقیر چگونه میتوانم خلاف این را بگویم ؟

بعدها سینوهه  در یادداشتهایش مینویسد :

آن جا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد ...